به سال های پر اندوه همسران مفقودین
دوباره باد وزید و تب خزان آورد
دوباره قصه ی تلخی به ارمغان آورد
اگرچه اهل همین گوشه ی زمین بودم
تو را برای من از هفت آسمان آورد
کمین نشست ببیند که خوب دل بستیم
و بعد فاجعه ای را کشان کشان آورد
تو را سپرد به دست کویری از آتش
مرا به دامن شهری عرب زبان آورد
چقدر سوز دعاهای هرشبم را برد
چقدر رفت و خبرهای بی نشان آورد
تمام سهم من از عشق را پس از سی سال
فقط به هیبت یک مشت استخوان آورد
تو را که سرخ ترین هدیه ی زمین بودی
به روی بال سپید فرشتگان آورد
***
عروج کردی و بغضی که در گلویم بود
ترک به شیشه ی آیینه شمعدان آورد
+ نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ ساعت 9:46 توسط زهرا شعبانی
|